کد مطلب:225194 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

بیان وقایع سال یکصد و نودم هجری رسول خدای از مکه به مدینه
در این سال رافع بن لیث بن نصر بن سیار در ماوراءالنهر به مخالفت هارون الرشید سر بر كشید و در سمرقند به خلع رشید رایت طغیان بلند ساخت و دست بیعت از طاعتش بیرون نمود و سبب این كار این بود كه یحیی بن اشعث بن یحیی طائی دختر عم خود ابوالنعمان را در دواج [1] ازدواج درآورد و آن دختری زبان آور و سخنگوی بود و چنان شد كه یحیی در بغداد اقامت كرد و زوجه ی خود را در سمرقند بجای گذاشت چون مقام یحیی در مدینةالعلم بطول انجامید و به زوجه وی نیز خبر دادند كه شوهرت یحیی در بغداد با كنیزكان پیوند كرده است از هر كسی التماس همی كرد كه راه خلاصی برای او بجویند و كار بر وی دشوار شد و از هر سوی بیچاره ماند و رافع بن لیث حكایت وی را بشنید در وی و اموال او طمع بربست و یكی را برانگیخت تا بدو



[ صفحه 384]



گوید هیچ راهی برای خلاصی از چنگ شوهرش نیست مگر اینكه به خداوند تعالی شرك بیاورد و از دین بیرون تازد و جمعی از عدول را برای گواهی بر شرك خودش حاضر نماید و موی خود را در حضور آنان برگشاید و از آن پس توبت و انابت نماید و به خدای و وحدانیت خدای بازگشت گیرد، این وقت برای دیگر شوهران حلال می گردد.

چون آن زن این سخن بشنید اسباب نجات خود را آماده دید و به همان دستور رفتار نمود آن گاه رافع بن لیث او را تزویج نمود و این خبر را به یحیی بن اشعث پیوست یحیی این شكایت و دادخواهی به آستان رشید كشید رشید به علی بن عیسی بنوشت كه در میان رافع و آن زن جدائی اندازد و رافع را در مورد عقاب درآورد و حد بر وی جاری سازد و در زندانش مقید گرداند و او را به آن حال و آن قید در شهر سمرقند بر حماری برنشاند و در هر كوی و برزن بگرداند تا موجب پند و عبرت مرد و زن گردد چون این فرمان به سمرقند رسید سلیمان بن حمید ازدی از حد زدن بر وی فرو گذاشت نمود لكن او را مقیدا بر حماری سوار رهسپار داشت تا گاهی كه رافع آن زن را طلاق بداد و از آن پس او را در زندان سمرقند محبوس گردانید، رافع بن لیث به هر تدبیر كه توانست شب هنگام از نزد حمید بن مسبح كه در این وقت امیر پاسبانان سمرقند بود فرار كرد و در بلخ به علی بن عیسی پیوست و خواهنده ی امان شد علی بن عیسی او را امان نداد و همی خواست گردنش را بزند پسرش علی بن عیسی در حق وی شفاعت كرد و رافع مجددا آن زن را مطلقه ساخت و مأذون شد تا به سمرقند باز گردد.

رافع به جانب سمرقند معاودت گرفت و به سلیمان بن حمید كه عامل علی بن عیسی بود بتاخت و او را مقتول ساخت چون علی بن عیسی این خبر را بشنید پسرش را به دفع او بفرستاد در این حال مردمان را میل به سباع بن مسعده بجنبید و او را بر خویشتن ریاست دادند سباع چون سباع درنده بر رافع بتاخت و او را گرفت و مقید ساخت، چون مردمان این حال سبعیت را از سباع مشاهدت كردند چون سباع بر



[ صفحه 385]



سباع بتاختند و او را بگرفتند و در بند كشیدند و رافع بن لیث را بر رفعت ریاست برآورند و با وی بیعت كردند، و همچنان مردم ماوراءالنهر در این مبایعت متابعت كردند.

و از آن طرف چون عیسی بن علی این اخبار را بدانست بدو روی كرد رافع بن لیث نیز با جماعتی با وی دچار گشت و او را هزیمت داد و علی بن عیسی چون بر این داستان و هزیمت پسرش واقف شد به گردآوری مردم جنگجوی و تهیه ی نبرد مشغول گردید و این وقت سال به پایان رفت، و بقیه ی داستان در مقام خود مذكور می شود.


[1] يعني بستر ازدواج.